مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 13
دوبل-دو برابر
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
حضرت عباسی-راست و درست
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
اُرُسی(کفش)
آب و خاک(میهن، دیار)
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
چَکه-شوخ و بذله گو
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
درشت-حرف زشت-دشنام
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
خم شدن-دولا شدن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
پابوسی-زیارت
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
انگشت کردن-انگشت رساندن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
چغاله بادام-بادام نارس
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
دو رگه-از دو نژاد محتلف
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
پاک-به کلی-یکسره
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
زبان تر کردن-سخن گفتن
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
ادرار بزرگ-مدفوع
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
راحتی-دمپایی
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
چیل-آدم بد بیار
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
پشه کوره-پشه ی ریز
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
پات-بی آبرو-بی تربیت
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
رگ ترکی-تعصب نژادی
چل مرد-مرد کوتاه قد
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
کسی را اذیت و آزار کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
بابا غوری-نابینا-کور
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
آشغالی-سپور
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
تا-توانایی
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دستِ راست-سمت راست
دو لَتی-در دو لنگه ای
خاله وارَس-آدم فضول
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
دلپخت-پختن مغر چیزی
چله ی تابستان-گرمای سخت
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
ادرار بزرگ(مدفوع)
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
داوطلب-خواستار-نامزد
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
رو انداز-لحاف
چشه ؟-او را چه شده ؟
جزغاله-سوخته-زغال شده
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
چار دستی-قمار چهار نفری
پشه زدن-نیش زدن پشه
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
حبه کردن-دانه دانه کردن
این خاکدان-دنیا
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
انگشت کردن(انگشت رساندن)
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
جای سفت-وضعیت سخت
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
بی سیرت-بی آبرو
دارا-ثروتمند
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
پاک-به کلی-یکسره
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
دله دزدی-عمل دله دزد
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
زبان در قفا-زبان پس قفا
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
حق-باج سبیل-رشوه
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
اجباری(خدمت سربازی)
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
دست و پا-توانایی-عُرضه
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
چیله-هیرم-خاشاک
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
دان-دانه-چینه
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
زبان تر کردن-سخن گفتن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
البرز-بلندقامت-دلیر
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
چپری آمدن-زود آمدن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
زبانی-شفاهی
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
روی چشم-اطاعت می شود !
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
خدا به رد-در پناه خدا
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
دام پزشک-پزشک حیوانات
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
بغداد خراب-شکم گرسنه
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
آب سیر(جانور خوشرفتار)
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
چشمداشت-توقع-انتظار
خاله وارَس-آدم فضول
ادا اصول(ادا اطوار)
بیرون روش-اسهال-شکم روش
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
دو لبه-دارای لب کلفت
جاهل-جوان-نادان
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
خداپسندانه-مورد پسند خدا
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
آهو چشم-معشوق-شاهد
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
خاک بر سری-بی آبرویی
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
آی زرشک(آی زکی)
خبره-ماهر-استاد
تلکه بند شدن- تلکه کردن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
زیر دل زدن-تهوع آوردن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
بی همه کس-بی پدر و مادر
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
از سر نو-دوباره
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
پیاله فروشی-میخانه
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
چوچول باز-دغل-بی حیا
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چلو صاف کن-آبکش
بامب-توسری
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
بامبول زدن-حقه سوار کردن
چپ-لوچ-مخالف حکومت
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
تپه گذاشتن-بول کردن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
اکبیری(زشت، بیریخت)
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
چارلا-چهار لا-چهار تو
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
خیکی-آدم چاق و فربه
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
چو انداختن-شایعه پراکندن
پخته-با تجربه-دنیا دیده
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
خداحافظی کردن-به درود گفتن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
چاشته بندی-ته بندی
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
چشم انداز-منظره
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
خندق بلا-شکم
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
پَخ خوردن-تیزی چیزی
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
دَم نقد-آماده-حاضر
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
خاله خرسه-دوست نادان
تار و مار-متفرق-پراکنده
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
چیز خور-مسموم شده
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
آب و خاک-میهن-دیار
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
چپری آمدن-زود آمدن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
جگرکی-جگر فروش
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
ارباب حجت(اهل منطق)
پر و بال-امکان-فرصت
زاچ-زائو
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
ریق زدن-ریغ زدن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دور و بر-اطراف-پیرامون