مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 13

مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 13

دوبل-دو برابر

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

 

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

 

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

 

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

حضرت عباسی-راست و درست

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

اُرُسی(کفش)

 

آب و خاک(میهن، دیار)

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

چَکه-شوخ و بذله گو

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ددر رفتن-بیرون رفتن

درشت-حرف زشت-دشنام
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

جیغ و داد-داد و فریاد

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

حرام و حرس-ریخت و پاش
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

خم شدن-دولا شدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

پله خوردن-دارای پله بودن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

 

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

پابوسی-زیارت

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

انگشت کردن-انگشت رساندن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

اَتَر زدن(فال بد زدن)

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

چغاله بادام-بادام نارس

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

دو رگه-از دو نژاد محتلف

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

پاک-به کلی-یکسره

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

زبان تر کردن-سخن گفتن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

دست تنها-بی یار-تنها

آفتاب به آفتاب-هر روز

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

ادرار بزرگ-مدفوع

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

 

راحتی-دمپایی

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

چیل-آدم بد بیار

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

پشه کوره-پشه ی ریز

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

پا در رکاب-حاضر و آماده

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پات-بی آبرو-بی تربیت

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
رگ ترکی-تعصب نژادی

چل مرد-مرد کوتاه قد

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

کسی را اذیت و آزار کردن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بابا غوری-نابینا-کور

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
بَر و بیابان-دشت و صحرا

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

آشغالی-سپور

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

تا-توانایی

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

دستِ راست-سمت راست

دو لَتی-در دو لنگه ای

خاله وارَس-آدم فضول

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دلپخت-پختن مغر چیزی

چله ی تابستان-گرمای سخت

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

ادرار بزرگ(مدفوع)

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

داوطلب-خواستار-نامزد

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دست آموز کردن-تربیت کردن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 

رو انداز-لحاف

چشه ؟-او را چه شده ؟

جزغاله-سوخته-زغال شده

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

چار دستی-قمار چهار نفری

پشه زدن-نیش زدن پشه

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

حبه کردن-دانه دانه کردن

این خاکدان-دنیا

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

 
 

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
 

جای سفت-وضعیت سخت

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)
 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

دیر چسب-دیر آشنا

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

بی سیرت-بی آبرو

دارا-ثروتمند

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

پاک-به کلی-یکسره

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

دله دزدی-عمل دله دزد

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

دومندش-دوم از آن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

دندان-گاز

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

 

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
زبان در قفا-زبان پس قفا

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

حق البوق-رشوه

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

خشت مال-دروغ گو-لاف زن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

مقاله دیگر :   برای خرید دستگاه تصفیه هوای خوب به این نکات حتما توجه کنید

حق-باج سبیل-رشوه
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

اجباری(خدمت سربازی)

 
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

دست و پا-توانایی-عُرضه

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

چیله-هیرم-خاشاک

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

 
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

دان-دانه-چینه

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

بامبه-توسری

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

زبان تر کردن-سخن گفتن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
البرز-بلندقامت-دلیر

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

خریت-نادانی-حماقت

چپری آمدن-زود آمدن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

زبانی-شفاهی

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
روی چشم-اطاعت می شود !
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

خدا به رد-در پناه خدا

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

دام پزشک-پزشک حیوانات

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

خفه خون-خفقان

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دو شاخ-دارای دو شقه

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

بغداد خراب-شکم گرسنه
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

 
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

خجالتی-کم رو-پرحیا

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

چشمداشت-توقع-انتظار

خاله وارَس-آدم فضول

ادا اصول(ادا اطوار)

بیرون روش-اسهال-شکم روش
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

 

دو لبه-دارای لب کلفت

جاهل-جوان-نادان

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خداپسندانه-مورد پسند خدا

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

آهو چشم-معشوق-شاهد

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

چوچول باز-دغل-بی حیا

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

خاک بر سری-بی آبرویی

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

 

آی زرشک(آی زکی)

خبره-ماهر-استاد

تلکه بند شدن- تلکه کردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

 

زیر دل زدن-تهوع آوردن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

بی همه کس-بی پدر و مادر

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

از سر نو-دوباره

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پیاله فروشی-میخانه

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

چوچول باز-دغل-بی حیا

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

 

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چلو صاف کن-آبکش

بامب-توسری

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
بامبول زدن-حقه سوار کردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چپ-لوچ-مخالف حکومت

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

 

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

تپه گذاشتن-بول کردن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

چارلا-چهار لا-چهار تو

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

خیکی-آدم چاق و فربه

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

 

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

چو انداختن-شایعه پراکندن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

 

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

چاشته بندی-ته بندی

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

چشم انداز-منظره

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

پا به پا شدن-تردید داشتن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

جاری-زن برادر شوهر

 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

چاچول-حقه باز-شارلاتان

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

خندق بلا-شکم

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

پَخ خوردن-تیزی چیزی

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

دَم نقد-آماده-حاضر

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

خاله خرسه-دوست نادان

تار و مار-متفرق-پراکنده

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

چیز خور-مسموم شده

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

آب و خاک-میهن-دیار

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

 

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

چپری آمدن-زود آمدن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

جگرکی-جگر فروش

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

ارباب حجت(اهل منطق)

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

پر و بال-امکان-فرصت

زاچ-زائو

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

ریق زدن-ریغ زدن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
 

دور و بر-اطراف-پیرامون

اهل آن کار (کار بد)