لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 182

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 182

درز را آب دادن-از راه به در شدن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

پَخ-مسطح-بی ژرفا
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

آب و خاک-میهن-دیار

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

دلجور-همدل

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

ارواح شکمت-ارواح بابات

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

 
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

جار-چلچراغ-شمعدان

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چانه لغی-راز داری نکردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

آبِ خشک(آب بسته)
پای پس-عوض-تلافی

جمع کردن-گرد آوردن

 

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

تته پته-لکنت زبان

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
 

چنار عباس علی-متلک بد

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

حق-باج سبیل-رشوه

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

پیگرد-پی گیری-تعقیب

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

بز دل-ترسو

برچسب زدن-تهمت زدن

زیر جامه-زیر شلواری

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
چَکه-شوخ و بذله گو

پاشیر-گودال پای شیر آب

 

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

پا پتی-پا برهنه

انداختنی(جنس نامرغوب)

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

 

تخت پایی-صاف بودن کف پا

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
حی و حاضر-آماده
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دست خوش !-آفرین

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

باد گلو زدن-آروغ زدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

خاکی-فروتن و متواضع

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دک و پوز-دهان و لب و دندان

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

خدا-بسیار زیاد-فراوان

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دوندگی-سعی و کوشش

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

 

جِر-اوقات تلخی-لج

زاق-چشم زاغ چشم

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
چرکو-آدم کثیف
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

چنگول زدن-پنجه زدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
دوا قرمز-پرمنگنات
در دست-آماده-حاضر

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

بازار مکاره-بازار موقت

در چاه افتادن-فریب خوردن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
 

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

زبانی-شفاهی

پابوسی-زیارت

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

 

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

برادر تنی-برادر حقیقی

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

دست کردن-دست فرو بردن

 

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

ارباب حجت-اهل منطق

 

از جنس چیزی بودن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

 

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

راپرتچی-گزارش دهنده

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

 

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

بند آمدن-متوقف شدن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

دست پاک-درستکار

رفتگر-سپور-آشغالی

بچه ی-اهل ِ

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

رده-حرف زشت یا نامربوط

دوخت و دوز-خیاطی

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
باب-مرسوم-معمول

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

حجله خانه-اتاق شب زفاف

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

آب آتش زده-اشک

 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

خاکی-فروتن و متواضع
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چین و چوروک-چین و شکن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

چندر غاز-پول بسیار کم

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

حظ کردن-لذت بردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

جفتک زن-لگد زن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

رده-حرف زشت یا نامربوط

زُل-خیره

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

دُوال پا-آدم سمج

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

چین چین-پر از چین

باب شدن-معمول و رایج شدن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 

دبنگ-احمق-کودن

 

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

 

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

زهره کردن-بسیار ترساندن
 

چشم باباقوری-نابینا-کور

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

حبه کردن-دانه دانه کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

پیش پیش-جلو جلو

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

 

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خاک پاک-زادگاه

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

روده دراز-پر حرف-وراج

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

 

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

چوب بندی-داربست

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

 

حَب-قرص

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

چله-چاق-چرب و چیلی

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

حهاز-کشتی بزرگ

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

چَکه-شوخ و بذله گو

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

بی جا-نامناسب-بی مورد

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

چرمی-از جنس چرم

احدالناس-کسی-فردی

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

از دست دادن-گم کردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

دو لَتی-در دو لنگه ای

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چندر غاز-پول بسیار کم

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دستک-دفتر حساب

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

خاک بر سری-بی آبرویی

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

الفرار(گریز، بگریز !)

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

چماق-چوبدست-گرز

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

زمین گذاشتن سر-مردن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

خر و پف-نگا. خرناس

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بنا-قرار

پخته-با تجربه-دنیا دیده

احدالناس-کسی-فردی

درق دروق-درق درق

 
چگور پگوری-خوشگل-جذاب

به هم زدن-قطع رابطه کردن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

حقه زدن-فریب دادن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 

زُل زدن-خیره نگاه کردن

تر دماغ-سرحال-شنگول

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

خرابکار-اخلالگر-تروریست

چاک زدن-نگا. چاک دادن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

پُف-فوت-ورم-آماس

چوغ-چوب

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

تریت- تلیت

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

خدا-بسیار زیاد-فراوان

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

راحتی-دمپایی

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

چوب خوردن-تنبیه شدن

اسب چوبین(تابوت)

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

رشوه گیر-رشوه خوار

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

از زبان افتادن(لال شدن)
بزرگداشت-احترام-تکریم

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

دک کردن-از سر وا کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

آمده(شوخی و لطیفه)

ارزانی-بخشیدن-دادن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
 

بچگی کردن-بیخردانه

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

خندق بلا-شکم
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

پاره آجر-شکسته ی آجر

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

چای کاری-کشت و زرع چای

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
دخترکی-دوشیزگی-بکارت

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دلسردی-ناامیدی-یاس

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

چارلا-چهار لا-چهار تو
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

پول مول-پول
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

 

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

اُرُسی(کفش)

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

 
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

چیلک دان-چینه دان

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دسته-ساعت دوازده

 
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

زیر چاقی-مهارت

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

 

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

خرده خرجی-خرج های اندک

بامبول زدن-حقه سوار کردن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

 

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

تک و تا-جنب و جوش

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

تریت- تلیت

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

بزرگداشت-احترام-تکریم

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

دستِ چپ-سمت چپ

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

دبه کردن-دبه در آوردن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

خیره-بی شرم-پر رو

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود