لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 182
درز را آب دادن-از راه به در شدن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
پَخ-مسطح-بی ژرفا
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
دلجور-همدل
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
آتش بیدود-آفتاب-غضب
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
ارواح شکمت-ارواح بابات
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
جار-چلچراغ-شمعدان
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
چانه لغی-راز داری نکردن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
آبِ خشک(آب بسته)
پای پس-عوض-تلافی
جمع کردن-گرد آوردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
تته پته-لکنت زبان
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
چنار عباس علی-متلک بد
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
حق-باج سبیل-رشوه
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
پیگرد-پی گیری-تعقیب
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
بز دل-ترسو
برچسب زدن-تهمت زدن
زیر جامه-زیر شلواری
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
چَکه-شوخ و بذله گو
پاشیر-گودال پای شیر آب
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
پا پتی-پا برهنه
انداختنی(جنس نامرغوب)
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
حی و حاضر-آماده
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
دست خوش !-آفرین
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
باد گلو زدن-آروغ زدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
دک و پوز-دهان و لب و دندان
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
خدا-بسیار زیاد-فراوان
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
دوندگی-سعی و کوشش
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
جِر-اوقات تلخی-لج
زاق-چشم زاغ چشم
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
چرکو-آدم کثیف
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
چنگول زدن-پنجه زدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
دوا قرمز-پرمنگنات
در دست-آماده-حاضر
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
اشک خنک-گریهی ساختگی
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
بازار مکاره-بازار موقت
در چاه افتادن-فریب خوردن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
زبانی-شفاهی
پابوسی-زیارت
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
برادر تنی-برادر حقیقی
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
دست کردن-دست فرو بردن
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
ارباب حجت-اهل منطق
از جنس چیزی بودن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
راپرتچی-گزارش دهنده
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
اقلکم(دستکم، لااقل)
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
بند آمدن-متوقف شدن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
دست پاک-درستکار
بچه ی-اهل ِ
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
رده-حرف زشت یا نامربوط
دوخت و دوز-خیاطی
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
باب-مرسوم-معمول
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
حجله خانه-اتاق شب زفاف
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
خاکی-فروتن و متواضع
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
چین و چوروک-چین و شکن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
حظ کردن-لذت بردن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
جفتک زن-لگد زن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
رده-حرف زشت یا نامربوط
زُل-خیره
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
دُوال پا-آدم سمج
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
چین چین-پر از چین
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
دبنگ-احمق-کودن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
زهره کردن-بسیار ترساندن
چشم باباقوری-نابینا-کور
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
حبه کردن-دانه دانه کردن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
خاک پاک-زادگاه
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
روده دراز-پر حرف-وراج
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
حَب-قرص
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
چله-چاق-چرب و چیلی
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
حهاز-کشتی بزرگ
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
چَکه-شوخ و بذله گو
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
چرمی-از جنس چرم
احدالناس-کسی-فردی
از دست دادن-گم کردن
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
دو لَتی-در دو لنگه ای
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
چندر غاز-پول بسیار کم
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دستک-دفتر حساب
خاک بر سری-بی آبرویی
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
الفرار(گریز، بگریز !)
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
چماق-چوبدست-گرز
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
زمین گذاشتن سر-مردن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
خر و پف-نگا. خرناس
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
بنا-قرار
پخته-با تجربه-دنیا دیده
درق دروق-درق درق
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
حقه زدن-فریب دادن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
اروای ننهات-ارواح بابات
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
زُل زدن-خیره نگاه کردن
تر دماغ-سرحال-شنگول
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
این دو کلهدار-خورشید و ماه
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
چاک زدن-نگا. چاک دادن
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پُف-فوت-ورم-آماس
چوغ-چوب
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
تریت- تلیت
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
راحتی-دمپایی
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چوب خوردن-تنبیه شدن
اسب چوبین(تابوت)
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
رشوه گیر-رشوه خوار
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
از زبان افتادن(لال شدن)
بزرگداشت-احترام-تکریم
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
دک کردن-از سر وا کردن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
آمده(شوخی و لطیفه)
ارزانی-بخشیدن-دادن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
بچگی کردن-بیخردانه
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
خندق بلا-شکم
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
پاره آجر-شکسته ی آجر
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
دلسردی-ناامیدی-یاس
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
چارلا-چهار لا-چهار تو
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
پول مول-پول
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
اُرُسی(کفش)
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
دسته-ساعت دوازده
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
خرده خرجی-خرج های اندک
بامبول زدن-حقه سوار کردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
تک و تا-جنب و جوش
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
تریت- تلیت
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
بزرگداشت-احترام-تکریم
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
دستِ چپ-سمت چپ
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
خیره-بی شرم-پر رو
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن