کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 338
تشریف داشتن-حضور داشتن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
جیره-سهم معین
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
راه راه-دارای خطوط موازی
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
پشه کوره-پشه ی ریز
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
جاهل پسند-چیزی که جوان
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
دسته جمعی-باهم-گروهی
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
چای نیک-قوری و کتری چای
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
بادپا-تند رو-تیز تک
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
حُقه-زرنگ و ناقلا
چوروکیده-پر چین و چوروک
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
پاچین-دامن زنانه
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
حمله-بیماری غش-صرع
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
پیشت-آوازی برای راندن گربه
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
تار و مار-متفرق-پراکنده
خیط کشیدن-خط کشیدن
دهن دره-خمیازه
حرف-سخن-گفتار-کلام
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
دوندگی-سعی و کوشش
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
بار سرکه- ترش ابرو
چهار دستی-فراوانی
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
خر زور-نیرومند-پرزور
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
خرس-چاق و درشت-تنومند
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
جیک-صدا-آواز
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
پیش-برنده-آن که جلو است
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
خرسک-نوعی فرش
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
خاله خرسه-دوست نادان
چته ؟-تو را چه می شود ؟
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
جاده کوبی-راه صاف کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
دک و دنده-بالا تنه
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
حالا حالاها-مدت دراز
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
آینهی هفتجوش(خورشید)
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
دو رگه-از دو نژاد محتلف
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
دو رگه-از دو نژاد محتلف
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
دان-دانه-چینه
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
دق کردن-از غصه مردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
تپه گذاشتن-بول کردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
آبِ کبود-آسمان
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
خِفت-نوعی گره
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
چار دیواری-خانه
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
الحق-بهراستی-حقیقتن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
خداحافظی کردن-به درود گفتن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
پَلِه-پول
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
چُر-ادرار
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
خِل-خلط بینی
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
دست چین-گزیده-منتخب
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
پاکاری-شغل پاکار
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
چشم کردن-چشم زدن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
زبان گز-چیز تند و تیز
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
آتش بیباد(ظلم، می)
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
راه راه-دارای خطوط موازی
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
بردن از رو- از رو بردن
بفرما زدن-تعارف کردن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
خفه خون-خفقان
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
تَخم-مهمل تَخم
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
اجاق-دودمان
پشمالو-دارای موهای بسیار
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
پا سوخت-پا بد-بد شانس
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
امن و امان(بدون بیم و هراس)
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
آب آتش مزاج(می سرخ)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
زیر جلکی-پنهانی
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بنده منزل-خانه ی من
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
بمیرم-قربان بروم
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
چیز خور-مسموم شده
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
خِفت-نوعی گره
چته ؟-تو را چه می شود ؟
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
اجاق-دودمان
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
جسته دوزی-نوعی دوختن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
دم-هنگام
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
چاسان فاسان-آرایش-بزک
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
دستِ چپ-سمت چپ
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
تر دست-ماهر-شعبده باز
زبون-حقیر-توسری خور
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
توجیهی-برنامه های توضیحی
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
چشم و همچشمی-رقابت
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
پادگان-سربازخانه
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
دلسردی-ناامیدی-یاس
خوشایند-مطبوع-پسندیده
چانه لغی-راز داری نکردن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
خارج از حد-بیش از اندازه
بالا آوردن-استفراغ کردن
پیاله زدن-می نوشیدن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
تَخم-مهمل تَخم
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
پنج تن آل عبا- پنج تن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
تار-از محلی راندن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
خرده خرجی-خرج های اندک
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
پامال شدن-از بین رفتن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
خوابگوشی-سیلی-کشیده
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
حمله ور شدن-یورش بردن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چل مرد-مرد کوتاه قد
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
ترکه-آدم باریک و بلند
ادا اصول-ادا اطوار
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
ار زبان کسی-از قول کسی
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
بی معنی- بیخود
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
آینهی زانو-برآمدگی زانو
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
دمدمی مزاج-دمدمی
خش افتادن-خراش افتادن
خوش بنیه-سالم و قوی
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
دولت منزل-دولت سرا
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دلمه شدن-بسته شدن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
چشم کردن-چشم زدن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
ذلیل مرده-ذلیل شده
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
ته بر کردن-از ته بریدن
پاشیر-گودال پای شیر آب
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
جملگی-تمامن-سراسر
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
رمباندن-خراب کردن
خِل-خلط بینی
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
زبون-حقیر-توسری خور
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
چار راه-محل تقاطع دو راه
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
جهیزیه-نگا. جهیز
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
پاشیر-گودال پای شیر آب
حق الزحمه-دستمزد
دسته-جمعیت سینه زن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
تیار کردن-آماده کردن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
پاگون-سردوشی
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
جار-چلچراغ-شمعدان
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
خال به خال-خال خال
پینه زدن-وصله کردن
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
زهره کردن-بسیار ترساندن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
زار زدن-سخت گریه کردن
توان انجام کاری را داشتن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
ذِله شدن-ذله آمدن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
دست نماز-وضو
بالینی-کلینیکی
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
جیک-صدا-آواز
دک و پوز-دهان و لب و دندان
پول مول-پول
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
پا سوز-عاشق شیفته
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)