کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 338

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 338

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

تشریف داشتن-حضور داشتن

چغل خور-سخن چین

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

جیره-سهم معین

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

راه راه-دارای خطوط موازی

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

پشه کوره-پشه ی ریز

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

جاهل پسند-چیزی که جوان

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
دسته جمعی-باهم-گروهی

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

 

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

چای نیک-قوری و کتری چای

 

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

بادپا-تند رو-تیز تک

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

حُقه-زرنگ و ناقلا

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

چوروکیده-پر چین و چوروک

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

 

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

پاچین-دامن زنانه

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

حمله-بیماری غش-صرع

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

دماغ چاقی-احوال پرسی

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

تار و مار-متفرق-پراکنده

خیط کشیدن-خط کشیدن

دهن دره-خمیازه

حرف-سخن-گفتار-کلام

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

دوندگی-سعی و کوشش

 

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بار سرکه- ترش ابرو
چهار دستی-فراوانی

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

خرس-چاق و درشت-تنومند

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

آدم-نوکر

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

چار میخ-اذیت و آزار سخت

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

خیز-ورم-آماس

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

جیک-صدا-آواز

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

پیش-برنده-آن که جلو است

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

چوروک خوردن-چین برداشتن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
 

خرسک-نوعی فرش

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

خاله خرسه-دوست نادان

چته ؟-تو را چه می شود ؟

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

جاده کوبی-راه صاف کردن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

دک و دنده-بالا تنه

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

حالا حالاها-مدت دراز

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)
 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

دو رگه-از دو نژاد محتلف

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دان-دانه-چینه

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

 
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پول و پله-پول

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

دق کردن-از غصه مردن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
تپه گذاشتن-بول کردن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

بردن از رو- از رو بردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

آبِ کبود-آسمان

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

خِفت-نوعی گره

پس افتاده-بچه ی کسی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

اطفال باغ(گل‌های تازه)

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

چار دیواری-خانه

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

خداحافظی کردن-به درود گفتن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

پَلِه-پول

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

 

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

ریختن مو-سخت وحشت کردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

چُر-ادرار

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

خِل-خلط بینی

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

دست چین-گزیده-منتخب

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

پاکاری-شغل پاکار

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

چشم کردن-چشم زدن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زبان گز-چیز تند و تیز

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

راه راه-دارای خطوط موازی
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

بردن از رو- از رو بردن

بفرما زدن-تعارف کردن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

بده اون دستت-آی زکی !

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
خفه خون-خفقان
 

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

تَخم-مهمل تَخم

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

اجاق-دودمان

پشمالو-دارای موهای بسیار

چرند-حرف پوچ و بی معنی

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

زرت و پرت-چرت و پرت

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

مقاله دیگر :   تهیه و خرید  لوازم یدکی لیفان از چین اتو یدک

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

پا سوخت-پا بد-بد شانس

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

امن و امان(بدون بیم و هراس)

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

آب آتش مزاج(می سرخ)

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

زیر جلکی-پنهانی

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

بنده منزل-خانه ی من

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

بمیرم-قربان بروم

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

ریشو-دارای ریش بلند

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

 

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چیز خور-مسموم شده

پیش رس-زود رس

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

خِفت-نوعی گره

چته ؟-تو را چه می شود ؟

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
 

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

اجاق-دودمان

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

خاور زمین-قاره ی آسیا

رج کردن-رج بستن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

ذلیل‌شده

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

 

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

جسته دوزی-نوعی دوختن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

دم-هنگام

دست مزد-اجرت-مزد کار

دمرو-کسی که دمر خوابیده

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چاسان فاسان-آرایش-بزک

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

آفتاب به آفتاب(هر روز)

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

دستِ چپ-سمت چپ

 

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

آمده(شوخی و لطیفه)

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

تر دست-ماهر-شعبده باز

زبون-حقیر-توسری خور

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

توجیهی-برنامه های توضیحی

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 
چشم و همچشمی-رقابت

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

پادگان-سربازخانه

 

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دلسردی-ناامیدی-یاس

خوشایند-مطبوع-پسندیده

چانه لغی-راز داری نکردن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

 

خارج از حد-بیش از اندازه

بالا آوردن-استفراغ کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

تَخم-مهمل تَخم

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

پنج تن آل عبا- پنج تن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

تار-از محلی راندن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

خرده خرجی-خرج های اندک

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

پامال شدن-از بین رفتن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

چک و چیل-لب و لوچه

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

خوابگوشی-سیلی-کشیده

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

حمله ور شدن-یورش بردن

چو انداختن-شایعه پراکندن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

چل مرد-مرد کوتاه قد

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

ترکه-آدم باریک و بلند

ادا اصول-ادا اطوار

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

ار زبان کسی-از قول کسی

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

 

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

بی معنی- بیخود

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

زبان کوچکه-زبان کوچک

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

چاچول باز-حقه باز-شیاد

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

دمدمی مزاج-دمدمی

خش افتادن-خراش افتادن

خوش بنیه-سالم و قوی

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

دولت منزل-دولت سرا

 

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دلمه شدن-بسته شدن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
چشم کردن-چشم زدن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

ذلیل مرده-ذلیل شده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

ته بر کردن-از ته بریدن

پاشیر-گودال پای شیر آب

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

زنانه-ویژه ی زنان

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

جملگی-تمامن-سراسر

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

رمباندن-خراب کردن

خِل-خلط بینی

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

زبون-حقیر-توسری خور

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چار راه-محل تقاطع دو راه

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 
جهیزیه-نگا. جهیز

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

پاشیر-گودال پای شیر آب

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

حق الزحمه-دستمزد

دسته-جمعیت سینه زن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

تیار کردن-آماده کردن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

پاگون-سردوشی

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

جار-چلچراغ-شمعدان

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

خال به خال-خال خال

پینه زدن-وصله کردن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

زهره کردن-بسیار ترساندن
تنبان درآر-بی حیا-دریده

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

زار زدن-سخت گریه کردن

توان انجام کاری را داشتن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

ذِله شدن-ذله آمدن

 
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

دست نماز-وضو

بالینی-کلینیکی

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

جیک-صدا-آواز

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 
 

پول مول-پول

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

پا سوز-عاشق شیفته

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند