برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 165

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 165

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دبه کردن-دبه در آوردن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

دست باف-بافته با دست

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

چاخان پاخان-دروغ

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

تیار-درست و آماده

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
خاله بی بی-نوعی آش

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

د ِ-پس-آخر

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

بند آوردن-متوقف کردن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

فال بد زدن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

دُنگ-سهم-حصه

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

دست بده داشتن-بخشنده بودن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

خپله-چاق و کوتاه قد

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

 
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
تمام و کمال-کامل-به تمامی

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

دل گُنده-سهل انگار

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

آهوی خاور-آفتاب

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

باد خوردن-هوا خوردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی
دو پا-انسان
بد قدم-نامبارک-بد شگون
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

پکاندن-ترکاندن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

آزگار-زمان دراز

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

جاهل پسند-چیزی که جوان

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

دمپایی-کفش راحتی خانه

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

پر روده-پرچانه-روده دراز

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

 
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

خیس شدن-تر شدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

چینه کشی-شغل چینه کش

 

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

حیوون-نگا. حیوان

چین و خم-پیچ و تاب

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

حاجیت-بنده

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خم گرفتن-فنی از کشتی

آب نخوردن-درنگ نکردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

زیاده روی-افراط-اسراف

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

حق شناسی-سپاس گزاری

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

حیوون-نگا. حیوان

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

تپلی-گرد و چاق

خایه-بیضه-جرات

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

دیر فهم-کند ذهن-کودن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

حَب-قرص

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

بازار کوفه- بازار شام

 

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

چیز-آلت تناسلی

چغل خور-سخن چین

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

پا-حریف

آفتاب به آفتاب(هر روز)

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

تت و پت-لکنت زبان

عینک ذره بینی بسیار قوی

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

آب تاختن-پیشاب کردن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چهار چوب-محدوده-قاب

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

پت پتی-موتور سیکلت

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

این سفر(این بار)

دک و دنده-بالا تنه

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

 

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

رودرواسی-رودربایستی

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خرخاری-همدیگر را خاراندن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

بارانداز-جای پیاده کردن بار

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

پُخت کردن-پختن

آکَل-آقای کربلایی

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

خاطره-یادگار

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

با متانت-با وقار

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

زرت و زورت-زرت و پرت

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

د ِ-پس-آخر

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

دور از شما ب-لانسبت

ترش ابرو-عبوس

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

استخوان‌دار-محکم-بااراده

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

بنگی-معتاد به حشیش

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

حیوانی-نگا. حیوانکی

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

خواری و زاری-پریشان حالی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

 

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

حمامی-گرمابه دار

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

خصوصی-مقابل عمومی

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

بَزک-آرایش-چسان فسان

الانه-همین حالا-هم اکنون

زانویی-زانو
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

خریت-نادانی-حماقت

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

خرس-چاق و درشت-تنومند

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

خاکه-خرده ی هر چیزی

زنیکه-زنکه

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

دست کج-نامطمئن-دزد

جامه شور-رختشوی

 

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

خواربار-ارزاق-خوراک

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

 
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
 

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

بند-ریسمان-طناب-رشته

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
بازداشتی-زندانی موقت
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

راست و ریس-موانع و معایب

 

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 
 

خبر گرفتن-پرسیدن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

دان دان-متفرق و پراکنده

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

برادر زاده-فرزند برادر

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

آتشی-تندخو-زودخشم

 
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

زود رنج-نازک دل-حساس
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

برده خورده-ملاحظه-پروا

 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

حضوری-رو در رو

 
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

دق کردن-از غصه مردن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

پاکاری-شغل پاکار

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

 

چُس افاده-افاده ی بی جا

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
خدا نگهدار-خدا حافظ
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

جای سفت-وضعیت سخت

بیخ خِر-بیخ گلو

آتشی شدن-از کوره در رفتن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

چک و چانه-کنایه از دهان

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

 

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

تریت- تلیت

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

خیط کشیدن-خط کشیدن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خوب-کافی-بسیار

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

آخرین تحویل(قیامت)

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

 

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

ارواح شکمت-ارواح بابات

انسان بودن-شریف و درست بودن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

خرناس-نگا. خُرخُر

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زحمت کشیدن-کار کردن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

 

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

خبره-ماهر-استاد

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

نیروی انجام کاری را داشتن

دارا-ثروتمند
اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

 

پوشک-کهنه ی بچه

پیش کردن گربه-راندن گربه

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

اسب چوبین(تابوت)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

چیله-هیرم-خاشاک

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

از دست دادن-گم کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
دهنه سرخود-بی بند و بار
فال بد زدن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

زار-نا به سامان-خراب-بد

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

بد زبان- بد دهن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

چروک-چین و شکن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 
 

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خشکه بار-نگا. خشکبار

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

چین و چوروک-چین و شکن

دستمالی-دست مالیدن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

زیر جلکی-پنهانی

درمانگاه-جای درمان بیمار

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

جفتک زن-لگد زن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

آواز دادن(خواستن)

زُل زدن-خیره نگاه کردن

نیروی انجام کاری را داشتن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

 

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

خوش انصاف-با انصاف-منصف

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

پیش پیشکی-از پیش

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
 

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

خرجی-پول لازم برای گذران روز

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

بنده منزل-خانه ی من

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

خونسرد-آرام-بی خیال

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آبِ خشک-آب بسته

رد پا-جای پا-اثر

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

زمخت-درشت-ناهنجار

 

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

چُل کلید-جام درویشان

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
بسیار دلواپس و نگران بودن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
زهره ترک شدن-زهره آب شدن

دول-آلت مردی به زبان کودکان

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

پکاندن-ترکاندن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

جاری-زن برادر شوهر

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
 

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

 

آبِ کبود-آسمان

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

چل مرد-مرد کوتاه قد

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

بی سر و پا-پست-فرومایه

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

دست باف-بافته با دست

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

پُرتابل-قابل حمل

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

دم بازی-چاپلوسی-تملق

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

 

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

زبان کوچکه-زبان کوچک

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

 

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

چک و چیل-لب و لوچه

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

حیوونی-نگا. حیوانکی

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چار نعل-به سرعت-به تاخت

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

اوضاع احوال-وضع و حال
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

دک و دهن-دک و پوز

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پینکی رفتن-چرت زدن

ریزه میزه-ریزه پیزه

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

 

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

داو-نوبت بازی

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

دارا-ثروتمند

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دلمه شدن-بسته شدن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)
جیک-صدا-آواز

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

آشغالی-سپور

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
خنک کردن-سرد کردن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

زیر جامه-زیر شلواری
 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

تو پوزی-تو دهنی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

حلال-زن یا شوهر