منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 234
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
خواری و زاری-پریشان حالی
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
آفتاب به آفتاب-هر روز
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
بازو دادن-یاری دادن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
درز گرفته-کوتاه کرده
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
خیس کردن-ادرار کردن به خود
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
درز گرفته-کوتاه کرده
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
چلاق شده-نوعی نفرین است
چاچول باز-حقه باز-شیاد
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
انگشت کردن(انگشت رساندن)
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
چشم باباقوری-نابینا-کور
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
حاجی خرناس-لولو
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
آواز دادن(خواستن)
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
به خط کردن-به صف کشیدن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
حیوونکی-نگا حیوانکی
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
حمله کردن-یورش بردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
دست زدن-لمس کردن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
پینه کردن- پینه بستن
دراز کش-افتاده-خوابیده
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
اسب چوبین(تابوت)
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
چیز-آلت تناسلی
خیس شدن-تر شدن
حمله ور شدن-یورش بردن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
خربان-صاحب خر-خرکچی
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
جاهل-جوان-نادان
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
پخته-با تجربه-دنیا دیده
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
جا در جا-فورن-جا به جا
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
خودخوری-حالت خودخور
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
چقال-مهمل بقال
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
اروای ننهات-ارواح بابات
تو دوزی-دوختن از درون
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
بردن از رو- از رو بردن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
رضا شدن-راضی شدن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
پا برهنه-بدون کفش
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خوش رو-زیبا-خندان
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
پابوس-زیارت
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
دخترینه-دختر-مونث
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
حق-باج سبیل-رشوه
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
بر وفق-مطابق-موافق
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
خدا به رد-در پناه خدا
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
دو دو کردن-دویدن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
مال دنیا
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
خِفت-نوعی گره
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
ته بر کردن-از ته بریدن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
تخت پایی-صاف بودن کف پا
جز و ولز-نگا. جز و وز
زبان تر کردن-سخن گفتن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
چغاله بادام-بادام نارس
پیشنهاد-طرح
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
خودفروش-فاحشه-خائن
خدا-بسیار زیاد-فراوان
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
خرجی-پول لازم برای گذران روز
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
فال بد زدن
چی-چه-چیز
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
ارباب حجت(اهل منطق)
رضا شدن-راضی شدن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
دور و بر-اطراف-پیرامون
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
الحق(بهراستی، حقیقتن)
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
خودفروش-فاحشه-خائن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
جِر-اوقات تلخی-لج
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
آبِ کبود(آسمان)
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
آب آتش زده(اشک)
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
ذوق زده-بسیار خوش حال
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
خدا به دور-پناه بر خدا
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
آتشِ بسته-طلا
خندق بلا-شکم
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
بی ریخت کردن-کتک زدن
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
ارباب حجت-اهل منطق
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
خورده برده-ملاخظه و پروا
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
برچسب زدن-تهمت زدن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
بند کردن-محکم کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
جُربزه-قدرت-توانایی
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
دُنگی-دانگی
بَرج-خرج های خارج از خانه
جیره بندی-سهم بندی
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
رومیزی-منسوب به میز
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
حیوونی-نگا. حیوانکی
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
پادگان-سربازخانه
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
دست پیش-گدا
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
زرت و زورت-زرت و پرت
تر دماغ-سرحال-شنگول
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
خالی بند-چاخان-دروغ گو
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
پاگون-سردوشی
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
البرز-بلندقامت-دلیر
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
تخت سینه-وسط سینه
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
جَر-پیچ و خم راه
روده دراز-پر حرف-وراج
آلکلی-معتاد به الکل
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
پیش رس-زود رس
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
چیز خور-مسموم شده
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
خیرات کردن-چیزی را
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
پشک انداختن-قرعه کشیدن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
جفتک زن-لگد زن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
حُقه-زرنگ و ناقلا
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
دوام کردن-دوام آوردن
خش و خش-نگا. خش خش
آتشی(تندخو، زودخشم)
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
خنگ-نادان-ابله-کودن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
چنبره زدن-حلقه زدن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
پَس-ناجور-خراب
ار زبان کسی(از قول کسی)
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
دندان تیز کردن-طمع کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
خاله خرسه-دوست نادان
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
خبره-ماهر-استاد
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
خفه خون-خفقان
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
اهل دود(سیگاری)
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
رگ ترکی-تعصب نژادی
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
آتش بیباد-ظلم-می
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
راه مکه-کهکشان
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
پَتی-لخت-برهنه
بساز-آدم سازگار-صبور
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
چوچول باز-دغل-بی حیا
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
اطفال باغ-گلهای تازه
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
روان کردن-از بر کردن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
پات-بی آبرو-بی تربیت
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
ارباب حجت(اهل منطق)
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
از دست دادن(گم کردن)
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
این سفر(این بار)
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
پر و بال-امکان-فرصت
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
دمپایی-کفش راحتی خانه
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
چین خوردن-چروک شدن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
خاکه-خرده ی هر چیزی
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
جمع کردن-گرد آوردن
ته نشست-رسوب
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن