منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 409
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
چای کاری-کشت و زرع چای
چله ی تابستان-گرمای سخت
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
چنگول زدن-پنجه زدن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
به حق پیوستن-مردن
به جا آوردن-شناختن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
از تیپ کسی بودن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
زیر تشکی-رشوه
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
حرام و حرس-ریخت و پاش
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
چشم و ابرو-زیبایی چهره
تب و تاب-سوز و گداز
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
در دست-آماده-حاضر
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
بی تفاوت-بی اعتنا
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
خدا-بسیار زیاد-فراوان
چِککی-فوری-به سرعت
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
خیط کشیدن-خط کشیدن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
جگر گوشه-فرزند
پشم علیشاه-درویش بی قدر
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
آیَم سایَم-گاهکاهی
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
تیر در کردن-تیراندازی کردن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
انگشتشمار-کم-معدود
چشم گود شدن-لاغر شدن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
پرند-حرف بی هوده
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
جگرک-نگا. جغور بغور
چرب دست-ماهر-زبر دست
رجاله-اراذل و اوباش
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
دیم کاری-کشاورزی دیم
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
احدالناس(کسی، فردی)
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
پا شدن-از جا برخاستن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
بازرسی-بررسی و کنترل
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
آخرین تحویل(قیامت)
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
چاچول باز-حقه باز-شیاد
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
توجیهی-برنامه های توضیحی
خلق الله-مردم
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
پا واکردن-به راه افتادن بچه
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
چشه ؟-او را چه شده ؟
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
چین چینی-پر چین
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
خیره-بی شرم-پر رو
زیر آبی-زیرآبکی
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
با اشتها-متمایل به غذا
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
بنگی-معتاد به حشیش
چک و چیل-لب و لوچه
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
آب آتش زده-اشک
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بخار-توانایی-شایستگی
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
خنکای صبح-سحرگاه
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
حمله-بیماری غش-صرع
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
برو برگرد-چون و چرا
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
آب نخوردن-درنگ نکردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
درشت-حرف زشت-دشنام
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
پابوسی-زیارت
تیار-درست و آماده
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
ته نشین شدن-رسوب کردن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
چله ی زمستان-سرمای سخت
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پر و پاچه-پا-پاچه
چینه کشی-شغل چینه کش
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
بچه افتادن-سقط شدن جنین
توجیهی-برنامه های توضیحی
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
چشم کار کردن-دیدن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
چار طاق-به طور کامل
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
چیز-آلت تناسلی
دله دزدی-عمل دله دزد
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
جفتک زن-لگد زن
جیره بندی-سهم بندی
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
باجی-خواهر-زن ناشناس
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
تمام کردن-مردن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
الحق(بهراستی، حقیقتن)
خبر داغ-خبر بسیار مهم
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
بی تفاوت-بی اعتنا
زار-نا به سامان-خراب-بد
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
جوشی شدن-عصبانی شدن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
رو انداز-لحاف
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
بی سکه-بی اعتبار
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خرده کاری-کار جزیی
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
آخرین تحویل(قیامت)
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
آفتابی کردن-پدیدار کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
چپری آمدن-زود آمدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
تته پته-لکنت زبان
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
ار زبان کسی-از قول کسی
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
چِخه-نگا. چِخ
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
آینهی هفتجوش-خورشید
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
جُربزه-قدرت-توانایی
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
تیر در کردن-تیراندازی کردن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
دست فروشی-شغل دست فروش
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
استخواندار(محکم، بااراده)
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
پیش کردن-راندن به جلو
آیینهی اسکندری(آفتاب)
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
بازداشتی-زندانی موقت
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
چار دستی-قمار چهار نفری
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
چَه چَه-صدای بلبل
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
چپ-لوچ-مخالف حکومت
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
جاکش-پا انداز-دلال محبت
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
به پول رساندن-فروختن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
دود چراغ-کشیدن شیره
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
دبنگ-احمق-کودن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
ژوری-هیئت داوران
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دماغ چاقی-احوال پرسی
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
راپرت-گزارش-خبر
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خرسک-نوعی فرش
چرک کردن-عفونت کردن زخم
جامغولک-حقه-حیله
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
جُستن-چیز گمشده را یافتن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
دوندگی-سعی و کوشش
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
انگشتر پا(چیز بیارزش)
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خیط کاشتن-خطا کردن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
خر بی یال و دم-احمق-نادان
بیخ خِر-بیخ گلو
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خدا نگهدار-خدا حافظ
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
پا برهنه-بدون کفش
زیر جلکی-پنهانی
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چشم انداز-منظره
دور از شما ب-لانسبت
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
حمامی-گرمابه دار
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
چک و چانه-کنایه از دهان
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن